
عطار
غزل شمارهٔ ۱۴۱
۱
ای بی نشان محض نشان از که جویمت
گم گشت در تو هر دو جهان از که جویمت
۲
تو گم نهای و گمشدهٔ تو منم ولیک
تا یافت یافت مینتوان از که جویمت
۳
دل در فنای وحدت و جان در بقای صرف
من گمشده درین دو میان از که جویمت
۴
پیدا بسی بجستمت اما نیافتم
اکنون مرا بگو که نهان از که جویمت
۵
چون در رهت یقین و گمانی همی رود
ای برتر از یقین و گمان از که جویمت
۶
در بحر بی نهایت عشقت چو قطرهای
گم شد نشان مه به نشان از که جویمت
۷
تا بود که بویی از تو بیابد دلم چو جان
بیرون شد از زمان و مکان از که جویمت
۸
در جست و جوی تو دلم از پرده اوفتاد
ای در درون پردهٔ جان از که جویمت
۹
عطار اگرچه یافت به عین یقین تورا
ای بس عیان به عین عیان از که جویمت
تصاویر و صوت




نظرات
داریوش گودرزی
علی وکیلی
علی وکیلی
اسد