عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۱۴۵

۱

ای پرتو وجودت در عقل بی نهایت

هستی کاملت را نه ابتدا نه غایت

۲

هستی هر دو عالم در هستی تو گمشد

ای هستی تو کامل باری زهی ولایت

۳

ای صد هزار تشنه، لب‌خشک و جان پرآتش

افتاده پست گشته موقوف یک عنایت

۴

غیر تو در حقیقت یک ذره می‌نبینم

ای غیر تو خیالی کرده ز تو سرایت

۵

چندان که سالکانت ره بیش پیش بردند

ره پیش بیش دیدند بودند در بدایت

۶

چون این ره عجایب بس بی نهایت افتاد

آخر که یابد آخر این راه را نهایت

۷

عطار در دل و جان اسرار دارد از تو

چون مستمع نیابد پس چون کند روایت

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۲۲۳

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۷/۰۴/۱۷ - ۰۲:۱۳:۴۸
ای غیر تو خیالی کرده ز تو سرایت..