عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۱۴۶

۱

رطل گران ده صبوح زانکه رسیده است صبح

تا سر شب بشکند تیغ کشیده است صبح

۲

روی نهفته است تیر روی نهاده است مهر

پشت بداده است ماه هین که رسیده است صبح

۳

بر سر زنگی شب همچو کلاه است ماه

بر در قفل سحر همچو کلید است صبح

۴

ای بت بربط‌نواز پردهٔ مستان بساز

کز رخ هندوی شب پرده دریده است صبح

۵

صبح برآمد زکوه وقت صبوح است خیز

کز جهت غافلان صور دمیده است صبح

۶

سوخته گردد شرار کز نفس سوخته

گنبد فیروزه را فرق بریده است صبح

۷

بوی خوش باد صبح مشک دمد گوییا

کز دم آهوی چین مشک مزید است صبح

۸

نی که از آن است صبح مشک فشان کز هوا

نافهٔ عطار را بوی شنیده است صبح

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۲۲۳
دیوان عطار نیشابوری (قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات و فتوت نامه) حواشی و تعلیقات م. درویش - فریدالدین عطار نیشابوری - تصویر ۲۳۴

نظرات

user_image
reza vahdani
۱۳۹۶/۰۹/۱۶ - ۰۱:۰۸:۵۳
بت: استعاره از معشوق استبربط: ساز عودبساز: بنوازشب در سیاهی به یک غلام هندی مانند شده است.