عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۱۶۱

۱

هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد

تا بو که چو روز آید بر وی گذرت افتد

۲

کار دو جهان من جاوید نکو گردد

گر بر من سرگردان یک دم نظرت افتد

۳

از دست چو من عاشق دانی که چه برخیزد

کاید به سر کویت در خاک درت افتد

۴

گر عاشق روی خود سرگشته همی خواهی

حقا که اگر از من سرگشته‌ترت افتد

۵

این است گناه من کت دوست همی دارم

خطی به گناه من درکش اگرت افتد

۶

دانم که بدت افتد زیرا که دلم بردی

ور در تو رسد آهم از بد بترت افتد

۷

گر تو همه سیمرغی از آه دلم می‌ترس

کاتش ز دلم ناگه در بال و پرت افتد

۸

خون جگرم خوردی وز خویش نپرسیدی

آخر چکنی جانا گر بر جگرت افتد

۹

پا بر سر درویشان از کبر منه یارا

در طشت فنا روزی بی تیغ سرت افتد

۱۰

بیچاره من مسکین در دست تو چون مومم

بیچاره تو گر روزی مردی به سرت افتد

۱۱

هش دار که این ساعت طوطی خط سبزت

می‌آید و می‌جوشد تا بر شکرت افتد

۱۲

گفتی شکری بخشم عطار سبک دل را

این بر تو گران آید رایی دگرت افتد

تصاویر و صوت

منتخب اشعار شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری (غزلیات، قصاید، منطق الطیر، مصیبت نامه، الهی نامه، اسرار نامه، خسرو نامه، مختار نامه) به اهتمام و تصحیح دکتر تقی تفضلی - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۹۶
دیوان غزلیات و قصاید عطار به کوشش دکتر تقی تفضلی - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۱۸۹
دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۲۳۵
دیوان عطار نیشابوری (قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات و فتوت نامه) حواشی و تعلیقات م. درویش - فریدالدین عطار نیشابوری - تصویر ۲۴۴

نظرات

user_image
Nazanin
۱۳۹۳/۰۵/۱۵ - ۲۱:۵۰:۵۲
در بعضی نسخه ها، ابیات آخر چنین نوشته شده : اکنون من بیچاره در دست تو چون مومم آن بر تو گران افتد، رای دگرت افتد
user_image
سعید استاد
۱۳۹۳/۱۰/۰۴ - ۱۲:۰۹:۵۱
یکی از زیباترین کارهای عطار که حال و هوای بسیار نزدیکی داردبا صدای استاد علیرضا قربانی قطعه ی بیداد از البوم خوشنویس صدا بیت :خون جگرم خوردی وز خویش نپرسیدیآخر چکنی جانا گر بر جگرت افتدرا بسیار زیبا اجرا کرده اند اما در اجرای ایشان به جای کلمه بپرسیدی از وازه ی نترسیدی استفاده شده است
user_image
اسمعیل
۱۳۹۴/۰۷/۰۴ - ۱۶:۳۱:۵۱
عراقی نیز شعری با همین مظمون و با مطلع شعری مشابه به شکل زیر داردهر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد باشد که چو روز آید بروی گذرت افتدزیبد که ز درگاهت نومید نگردد بازآن کس که به امیدی بر خاک درت افتدآیم به درت افتم، تا جور کنی کمتراز بخت بدم گویی خود بیشترت افتدمن خاک شوم، جانا، در رهگذرت افتم آخر به غلط روزی بر من گذرت افتدگفتم که: بده دادم، بیداد فزون کردی بد رفت، ندانستم، گفتم: مگرت افتددر عمر اگر یک دم خواهی که دهی دادم ناگاه چو وابینی رایی دگرت افتدکم نال، عراقی، زانک این قصه‌ی درد تو گر شرح دهی عمری، هم مختصرت افتد