
عطار
غزل شمارهٔ ۱۶۵
۱
مرا با عشق تو جان درنگنجد
چه از جان به بود آن درنگنجد
۲
نه کفرم ماند در عشقت نه ایمان
که اینجا کفر و ایمان درنگنجد
۳
چنان عشق تو در دل معتکف شد
که گر مویی شود جان درنگنجد
۴
چه میگویم که طوفانی است عشقت
به چشم مور طوفان درنگنجد
۵
اگر یک ذره عشقت رخ نماید
به صحن صد بیابان درنگنجد
۶
اگر یوسف برون آید ز پرده
به قعر چاه و زندان درنگنجد
۷
چون دردت هست منوازم به درمان
که با درد تو درمان درنگنجد
۸
دلا آنجا که جانان است ره نیست
که آنجا غیر جانان درنگنجد
۹
تو چون ذره شو آنجا زانکه آنجا
به جز خورشید رخشان درنگنجد
۱۰
اگر فانی نگردد جان عطار
در آن خلوتگه آسان درنگنجد
تصاویر و صوت



نظرات
نادر..