
عطار
غزل شمارهٔ ۱۸۴
۱
هر که بر روی او نظر دارد
از بسی نیکوی خبر دارد
۲
تو نکوتر ز نیکوان دو کون
که دو کون از تو یک اثر دارد
۳
هرچه اندر دو کون میبینم
از جمال تو یک نظر دارد
۴
در جمالت مدام بیخبر است
هر که او ذرهای بصر دارد
۵
دیدهجان که در تو حیران است
هرچه جز توست مختصر دارد
۶
هر که روی چو آفتاب تو دید
نتواند که دیده بردارد
۷
هر که بویی بیافت از ره تو
خاک راه تو تاج سر دارد
۸
عاشق از خویشتن نیندیشد
گرچه راهت بسی خطر دارد
۹
خویش را مست وار درفکند
هر که او جان دیدهور دارد
۱۰
در ره عشق تو دل عطار
آتشی سخت در جگر دارد
تصاویر و صوت



نظرات