
عطار
غزل شمارهٔ ۱۸۶
۱
بر در حق هر که کار و بار ندارد
نزد حق او هیچ اعتبار ندارد
۲
جان به تماشای گلشن در حق بر
خوش بود آن گلشنی که خار ندارد
۳
مست خراب شراب شوق خدا شو
زانکه شراب خدا خمار ندارد
۴
خدمت حق کن به هر مقام که باشی
خدمت مخلوق افتخار ندارد
۵
تا بتند عنکبوت بر در هر غار
پردهٔ عصمت که پود و تار ندارد
۶
ساختن پرده آنچنان ز که آموخت
از در آنکس که پردهدار ندارد
۷
تا دل عطار در دو کون فروشد
از پی آن بار بار بار ندارد
تصاویر و صوت




نظرات