
عطار
غزل شمارهٔ ۱۹۰
۱
بار دگر پیر ما رخت به خمار برد
خرقه بر آتش بسوخت دست به زنار برد
۲
دین به تزویر خویش کرد سیهرو چنانک
بر سر میدان کفر گوی ز کفار برد
۳
نعرهٔ رندان شنید راه قلندر گرفت
کیش مغان تازه کرد قیمت ابرار برد
۴
در بر دیندار دیر چست قماری بکرد
دین نود ساله را از کف دیندار برد
۵
درد خرابات خورد ذوق می عشق یافت
عشق برو غلبه کرد عقل به یکبار برد
۶
چون می تحقیق خورد در حرم کبریا
پای طبیعت ببست دست به اسرار برد
۷
در صف عشاق شد پیشهوری پیشه کرد
پیشهوری شد چنانک رونق عطار برد
تصاویر و صوت


نظرات
نادر..