عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۱۹۶

۱

دم عیسی است که با باد سحر می‌گذرد

وآب خضر است که بر روی خضر می‌گذرد

۲

عمر اگرچه گذران است عجب می‌دارم

با چنان باد و چنین آب اگر می‌گذرد

۳

می‌ندانم که ز فردوس صبا بهر چه کار

می‌رسد حالی و چون مرغ به پر می‌گذرد

۴

یاسمین را که اگر هست بقایی نفسی است

هر نفس جلوه‌گر از دست دگر می‌گذرد

۵

لاله بس گرم مزاج است که با سردی کوه

با دلی سوخته در خون جگر می‌گذرد

۶

گوییا عمر گل تازه صبای سحر است

کز پس پرده برون نامده بر می‌گذرد

۷

گل سیراب که از آتش دل تشنه لب است

آب خواهی است که با جام بزر می‌گذرد

۸

ابر پر آب کند جامش و از ابر او را

جام نابرده به لب آب ز سر می‌گذرد

۹

در عجب مانده‌ام تا گل‌تر را به دریغ

این چه عمر است که ناآمده در می‌گذرد

۱۰

ابر از خجلت و تشویر درافشانی شاه

می‌دمد آتش و با دامن تر می‌گذرد

۱۱

طربی در همه دلهاست درین فصل امروز

گوییا بر لب عطار شکر می‌گذرد

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۲۵۱
دیوان عطار به اهتمام و تصحیح تقی تفضلی - فرید الدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۲۴۱

نظرات