
عطار
غزل شمارهٔ ۲۰۲
۱
عشق تو مست جاودانم کرد
ناکس جملهٔ جهانم کرد
۲
گر سبکدل شوم عجب نبود
که می عشق سر گرانم کرد
۳
چون هویدا شد آفتاب رخت
راست چون سایهای نهانم کرد
۴
چون نشان جویم از تو در ره تو
که غم عشق بینشانم کرد
۵
شیر عشقت به خشم پنجه گشاد
پس به صد روی امتحانم کرد
۶
دردیم داد و درد من بفزود
دل من برد و قصد جانم کرد
۷
گفت ای دلشده چه خواهی کرد
گفتمش من کیم چه دانم کرد
۸
تا ز پیشم چو آفتاب برفت
همچو سایه ز پس دوانم کرد
۹
سایه هرگز در آفتاب رسد
آه کین کار چون توانم کرد
۱۰
چند گویی نگه کن ای عطار
که یقینها همه گمانم کرد
تصاویر و صوت


نظرات