
عطار
غزل شمارهٔ ۲۰۷
۱
هر که را عشق تو سرگردان کرد
هرگزش چارهٔ آن نتوان کرد
۲
چارهٔ عشق تو بیچارگی است
هر که بیچاره نشد تاوان کرد
۳
سر به فرمان بنهد خورشیدش
هر که یک ذره تو را فرمان کرد
۴
چون به زیبایی آن داری تو
این چنین عاشق زارم آن کرد
۵
چشم خونریز تو از غمزهٔ تیز
چشم این سوخته خونافشان کرد
۶
چه کنی قصد به خونم که دلم
خویش را پیش رخت قربان کرد
۷
جان عطار تو خود میدانی
که هوایت ز میان جان کرد
تصاویر و صوت




نظرات