عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۲۱۶

۱

چو جان و دل ز می عشق دوش جوش بر آورد

دلم ز دست در افتاد و جان خروش بر آورد

۲

شراب عشق نخوردست هر که تا به قیامت

ز ذوق مستی عشقت دمی به هوش بر آورد

۳

بیار دردی اندوه و صاف عشق دلم را

که عقل پنبهٔ پندار خود ز گوش بر آورد

۴

بیار درد که معشوق من گرفت مرا مست

میان درد و به بازار درد نوش بر آورد

۵

فکند خرقه و زنار داد و مست و خرابم

به گرد شهر چو رندان می فروش بر آورد

۶

مرا به خلق نمود و برفت دل ز پی او

چنان نمود که از راه دیده جوش بر آورد

۷

به یک شراب که در حلق پیر قوم فرو ریخت

هزار نعره از آن پیر فوطه‌پوش بر آورد

۸

ز آرزوی رخ او دلم چنانست که بیزار

هزار آه ز شوق رخ نکوش بر آورد

۹

سخن چگونه نیوشم برو که خاطر عطار

مرا به عشق ز عقل سخن نیوش بر آورد

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۲۶۵
دیوان غزلیات و قصاید عطار به کوشش دکتر تقی تفضلی - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۹۳۰

نظرات