
عطار
غزل شمارهٔ ۲۱۷
۱
دل دست به کافری بر آورد
وآیین قلندری بر آورد
۲
قرائی و تایبی نمیخواست
رندی و مقامری بر آورد
۳
دین و ره ایزدی رها کرد
کیش بت آزری بر آورد
۴
در کنج نفاق سر فرو برد
سالوس و سیه گری بر آورد
۵
از توبه و زهد توبهها کرد
مؤمن شد و کافری بر آورد
۶
تا دردی درد بیدلان خورد
صافی شد و دلبری بر آورد
۷
عطار چو بحث حال خود کرد
تلبیس و مزوری بر آورد
تصاویر و صوت



نظرات
محمدامین