
عطار
غزل شمارهٔ ۲۲۷
۱
دل به سودای تو جان در بازد
جان برای تو جهان در بازد
۲
دل چو عشق تو درآید به میان
هرچه دارد به میان در بازد
۳
ور بگوید که که را دارد دوست
سر به دعوی زبان در بازد
۴
هر که در کوی تو آید به قمار
دل برافشاند و جان در بازد
۵
هر که یک جرعه می عشق تو خورد
جان و دل نعرهزنان در بازد
۶
جملهٔ نیک و بد از سر بنهد
همهٔ نام و نشان در بازد
۷
هیچ چیزش به نگیرد دامن
گر همه سود و زیان در بازد
۸
جان عطار درین وادی عشق
هر چه کون است و مکان در بازد
تصاویر و صوت




نظرات