
عطار
غزل شمارهٔ ۲۳۴
۱
هر روز غم عشقت بر ما حشر انگیزد
صد واقعه پیش آرد صد فتنه برانگیزد
۲
عشقت که ازو دل را پر خون جگر دیدم
اندوه دلافزایت تف جگر انگیزد
۳
هرگه که برون آید از چشم تو اخباری
تا چشم زنی بر هم از سنگ برانگیزد
۴
سرخی لب لعلت سرسبزی جان دارد
سودای سر زلفت صفرای سر انگیزد
۵
چون پستهٔ شیرینت شوری چو شکر دارد
هر لحظه به شیرینی شوری دگر انگیزد
۶
عطار به وصف تو چون بحر دلی دارد
کان بحر چو موج آرد سیل گهر انگیزد
تصاویر و صوت

نظرات
نادر..
بی سواد