عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۲۳۹

۱

جان در مقام عشق به جانان نمی‌رسد

دل در بلای درد به درمان نمی‌رسد

۲

درمان دل وصال و جمال است و این دو چیز

دشوار می‌نماید و آسان نمی‌رسد

۳

ذوقی که هست جمله در آن حضرت است نقد

وز صد یکی به عالم عرفان نمی‌رسد

۴

وز هرچه نقد عالم عرفان است از هزار

جزوی به کل گنبد گردان نمی‌رسد

۵

وز صد هزار چیز که بر چرخ می‌رود

صد یک به سوی جوهر انسان نمی‌رسد

۶

وز هرچه یافت جوهر انسان ز شوق و ذوق

بویی به جنس جملهٔ حیوان نمی‌رسد

۷

مقصود آنکه از می ساقی حضرتش

یک قطره درد درد به دو جهان نمی‌رسد

۸

چندین حجاب در ره تو خود عجب مدار

گر جان تو به حضرت جانان نمی‌رسد

۹

جانان چو گنج زیر طلسم جهان نهاد

گنجی که هیچ کس به سر آن نمی‌رسد

۱۰

زان می که می‌دهند از آن حسن قسم تو

جز درد واپس آمد ایشان نمی‌رسد

۱۱

تو قانعی به لذت جسمی چو گاو و خر

چون دست تو به معرفت جان نمی‌رسد

۱۲

تا کی چو کرم پیله تنی گرد خویشتن

بر خود متن که خود به تو چندان نمی‌رسد

۱۳

خود را قدم قدم به مقام بر پران

چندان پران که رخصت امکان نمی‌رسد

۱۴

زیرا که مرد راه نگیرد به هیچ روی

یکدم قرار تا که به پیشان نمی‌رسد

۱۵

چندین هزار حاجب و دربان که در رهند

شاید اگر کسی بر سلطان نمی‌رسد

۱۶

در راه او رسید قدم‌های سالکان

وین راه بی‌کرانه به پایان نمی‌رسد

۱۷

پایان ندید کس ز بیابان عشق از آنک

هرگز دلی به پای بیابان نمی‌رسد

۱۸

چندان به بوی وصل که در خود سفر کند

عطار را به جز غم هجران نمی‌رسد

تصاویر و صوت

دیوان عطار به اهتمام و تصحیح تقی تفضلی - فرید الدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۲۷۹
دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۲۷۸
دیوان غزلیات و قصاید عطار به کوشش دکتر تقی تفضلی - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۹۳۳
دیوان عطار نیشابوری (قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات و فتوت نامه) حواشی و تعلیقات م. درویش - فریدالدین عطار نیشابوری - تصویر ۲۸۵

نظرات

user_image
Polestar
۱۴۰۰/۱۰/۰۶ - ۰۹:۱۱:۴۰
معنای این مصراع چیه؟ هرگز دلی به پای بیابان نمی‌رسد!
user_image
محمد مهدی فتح اللهی
۱۴۰۳/۰۶/۱۳ - ۰۹:۴۱:۳۷
این شعر از عطار نمایان گر سیر و سفر در راه حقیقت و خداست که پایانی ندارد. او لذت جسمی را همانطور که در شعر پیداست اعم از شهوت و آز و حتی معشوقه و...،منع کرده. بله.اینچنین تمام شگفتی های جهان در چشم ما ذلیل و کوچک اند.اگر آن واجب بالذات را بشناسیم. در رساله لوسیس افلاطون،معنای آن دوست که همه چیز بخاطر او گرامی است و گرامی بودنش علتی ندارد،را تاحدودی شیخ عطار دریت غزل شرح داده اند. سالکان و عارفان تلاش کرده اند به حقیقت برسند اما غافلند ازین سیر و گردش در راه حق،که این سرگشتگی نزد  شیخ عطار مبارک است ولی قانع کننده نیست این گنج بزرگ و ازلی بنا بر نظر شیخ،بر هیچ کس عیان نیست و سرّی درآن نهفته. به قول خود شیخ،این راه بیکرانه به پایان نمیرسد. همچنین عطار،عشق را بلا و درد خوانده است و وصال به جانان و جمال او را درمان. حال خود قیاس کنید میان درد و درمان و در آخر ،شیخ عطار معتقد است، راه عرفا  و رسم و قاموس آن ها برای به حق رسیدن ، جزوی به کل گنبد گردان نمیرسد