عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۲۵۸

۱

جهان از باد نوروزی جوان شد

زهی زیبا که این ساعت جهان شد

۲

شمال صبحدم مشکین نفس گشت

صبای گرم‌رو عنبرفشان شد

۳

تو گویی آب خضر و آب کوثر

ز هر سوی چمن جویی روان شد

۴

چو گل در مهد آمد بلبل مست

به پیش مهد گل نعره‌زنان شد

۵

کجایی ساقیا درده شرابی

که عمرم رفت و دل خون گشت و جان شد

۶

قفس بشکن کزین دام گلوگیر

اگر خواهی شدن اکنون توان شد

۷

چه می‌جویی به نقد وقت خوش باش

چه می‌گوئی که این یک رفت و آن شد

۸

یقین می‌دان که چون وقت اندر آید

تو را هم می‌بباید از میان شد

۹

چو باز افتادی از ره ره ز سر گیر

که همره دور رفت و کاروان شد

۱۰

بلایی ناگهان اندر پی ماست

دل عطار ازین غم ناگهان شد

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۲۹۱

نظرات