عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۲۷۶

۱

لعل تو به جان فزایی آمد

چشم تو به دلربایی آمد

۲

چون صد گرهم فتاد در کار

زلفت به گره‌گشایی آمد

۳

با زنگی خال تو که بر ماه

در جلوهٔ خودنمایی آمد

۴

در دیدهٔ آفتاب روشن

چون نقطهٔ روشنایی آمد

۵

با چشم تو می‌بباختم جان

چون چشم تو دردغایی آمد

۶

بگریخت دلم ز چشم تو زود

وآواره ز بی وفایی آمد

۷

در حلقهٔ زلفت آن دم افتاد

کز چشم تواش رهایی آمد

۸

هرگاه که بگذری به بازار

گویند به جان فزایی آمد

۹

یکتایی ماه شق شد از رشک

تا سرو تو در دوتایی آمد

۱۰

بنشین و دگر مرو اگرچه

در کار تو صد روایی آمد

۱۱

دانی نبود صواب اسلام

آنجا که بت ختایی آمد

۱۲

بردی دلم و بحل بکردم

واشکم همه در گوایی آمد

۱۳

در کار من جدا فتاده

چندین خلل از جدایی آمد

۱۴

بیگانه مباش زانکه عطار

پیش تو به آشنایی آمد

تصاویر و صوت

دیوان عطار به اهتمام و تصحیح تقی تفضلی - فرید الدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۳۱۴
دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۳۰۲
دیوان غزلیات و قصاید عطار به کوشش دکتر تقی تفضلی - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۲۷۱
دیوان عطار نیشابوری (قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات و فتوت نامه) حواشی و تعلیقات م. درویش - فریدالدین عطار نیشابوری - تصویر ۳۱۲

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۷/۰۳/۲۶ - ۰۴:۳۰:۳۰
بیگانه مباش..