عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۲۷۹

۱

عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد

فریاد ز کفار به یک بار برآمد

۲

در صومعه‌ها نیم شبان ذکر تو می‌رفت

وز لات و عزی نعرهٔ اقرار برآمد

۳

گفتم که کنم توبه در عشق ببندم

تا چشم زدم عشق ز دیوار برآمد

۴

یک لحظه نقاب از رخ زیبات براندند

صد دلشده را زان رخ تو کار برآمد

۵

یک زمزمه از عشق تو با چنگ بگفتم

صد نالهٔ زار از دل هر تار برآمد

۶

آراسته حسن تو به بازار فروشد

در حال هیاهوی ز بازار برآمد

۷

عیسی به مناجات به تسبیح خجل گشت

ترسا ز چلیپا و ز زنار برآمد

۸

یوسف ز می وصل تو در چاه فروشد

منصور ز شوقت به سر دار برآمد

۹

ای جان جهان هر که درین ره قدمی زد

کار دو جهانیش چو عطار برآمد

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۳۰۴
دیوان غزلیات و قصاید عطار به کوشش دکتر تقی تفضلی - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۲۷۳

نظرات