عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۲۹

۱

دوش کان شمع نیکوان برخاست

ناله از پیر و از جوان برخاست

۲

گل سرخ رخش چو عکس انداخت

جوش آتش ز ارغوان برخاست

۳

آفتابی که خواجه‌تاش مه است

به غلامیش مدح خوان برخاست

۴

از غم جام خسروی لبش

شور از جان خسروان برخاست

۵

روی بگشاد تا ز هر مویم

صد نگهبان و دیده‌بان برخاست

۶

یارب از تاب زلف هندوی او

چه قیامت ز هندوان برخاست

۷

مشک از چین زلف می‌افشاند

آه از ناف آهوان برخاست

۸

چشم جادوش آتشی در زد

دود از مغز جادوان برخاست

۹

فتنه‌ای کان نشسته بود تمام

باز از آن ماه مهربان برخاست

۱۰

پیش من آمد و زبان بگشاد

گفت یوسف ز کاروان برخاست

۱۱

دل به من ده که گر به حق گویی

در غم من ز جان توان برخاست

۱۲

دل چو رویش بدید دزدیده

بگریخت از من و دوان برخاست

۱۳

آتش روی او بدید و بسوخت

به تجلی چو آن شبان برخاست

۱۴

او چو سلطان به زیر پرده نشست

دل تنها چو پاسبان برخاست

۱۵

چون همه عمر خویش یک مژه زد

همه مغزش ز استخوان برخاست

۱۶

نتوان کرد شرح کز چه صفت

دل عطار ناتوان برخاست

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات و قصاید عطار به کوشش دکتر تقی تفضلی - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۸۷
دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۱۵۵

نظرات