عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۲۹۱

۱

نه قدر وصال تو هر مختصری داند

نه قیمت عشق تو هر بی خبری داند

۲

هر عاشق سرگردان کز عشق تو جان بدهد

او قیمت عشق تو آخر قدری داند

۳

آن لحظه که پروانه در پرتو شمع افتد

کفر است اگر خود را بالی و پری داند

۴

سگ به ز کسی باشد کو پیش سگ کویت

دل را محلی بیند جان را خطری داند

۵

گمراه کسی باشد کاندر همه عمر خود

از خاک سر کویت خود را گذری داند

۶

مرتد بود آن غافل کاندر دو جهان یکدم

جز تو دگری بیند جز تو دگری داند

۷

برخاست ز جان و دل عطار به صد منزل

در راه تو کس هرگز به زین سفری داند

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۳۱۱

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۷/۰۲/۲۶ - ۱۰:۵۵:۴۱
گمراه کسی باشد کاندر همه عمر خوداز خاک سر کویت خود را گذری داند..
user_image
محسن جهان
۱۴۰۱/۰۸/۱۹ - ۰۳:۳۴:۳۱
تفسیر ابیات ۵ و ۶ فوق؛ شیخ می‌فرماید: آن کسی در غفلت و گمراهی است که در تمام عمر خود در این کره خاکی، از تمام نعمات و کرم خداوند هیچ اندوخته‌ای نداشته و عمر را بیهوده تلف کرده است. و آن‌کس مرتد و از دین خدا خارج شده، که در کل عوالم هستی همواره در اندیشه دیگری جز حضور حضرت دوست بوده است.