
عطار
غزل شمارهٔ ۳۱۰
۱
گر فلک دیده بر آن چهرهٔ زیبا فکند
ماه را موی کشان کرده به صحرا فکند
۲
هر شبی زان بگشاید فلک این چندین چشم
بو که یک چشم بر آن طلعت زیبا فکند
۳
همچو پروانه به نظارهٔ او شمع سپهر
پر زنان خویش برین گلشن خضرا فکند
۴
خاک او زان شدهام تا چو میی نوش کند
جرعهای بوی لبش یافته بر ما فکند
۵
چون دل سوخته اندر سر زلفش بستم
هر دم از دست بیندازد و در پا فکند
۶
زلف در پای چرا میفکند زانکه کمند
شرط آن است که از زیر به بالا فکند
۷
غمش از صومعه عطار جگر سوخته را
هر نفس نعرهزنان بر سر غوغا فکند
تصاویر و صوت

نظرات