عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۳۱۹

۱

هر که سرگردان این سودا بود

از دو عالم تا ابد یکتا بود

۲

هر که نادیده در اینجا دم زند

چو حدیث مرد نابینا بود

۳

کی تواند بود مرد راهبر

هر که او همچون زنان رعنا بود

۴

راهبر تا درگه حق گام گام

هم بره بینا و هم دانا بود

۵

هر که او را دیده بینا شد به کل

در وجود خویش نابینا بود

۶

دیده آن دارد که اسرار دو کون

ذره ذره بر دلش صحرا بود

۷

جملهٔ عالم به دریا اندرند

فرخ آنکس کاندرو دریا بود

۸

تا تو در بحری ندارد کار نور

بحر در تو نور کار اینجا بود

۹

قطرهٔ بحرت اگر در دل فتاد

قطره نبود لؤلؤ لالا بود

۱۰

هر که در دریاست تر دامن بود

وانکه دریا اوست او از ما بود

۱۱

تا تو دربند خودی خود را بتی

بت‌پرستی از تو کی زیبا بود

۱۲

تا گرفتاری تو در عقل لجوج

از تو این سودا همه سودا بود

۱۳

مرد ره آن است کز لایعقلی

در صف مستان سر غوغا بود

۱۴

گوی آنکس می‌برد در راه عشق

کو چو گویی بی سر و بی پا بود

۱۵

آن کس آزادی گرفت از مردمان

کو میان مردمان رسوا بود

۱۶

هر که چون عطار فارغ شد ز خلق

دی و امروزش همه فردا بود

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات و قصاید عطار به کوشش دکتر تقی تفضلی - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۳۰۵
دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۳۲۸
دیوان عطار نیشابوری (قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات و فتوت نامه) حواشی و تعلیقات م. درویش - فریدالدین عطار نیشابوری - تصویر ۳۵۳
دیوان عطار به اهتمام و تصحیح تقی تفضلی - فرید الدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۳۴۷

نظرات

user_image
محسن جهان
۱۴۰۱/۰۹/۲۷ - ۰۵:۲۳:۳۱
تفسیر ابیات ۱ و ۲ فوق: هر آن‌کس که در وادی الهی سرگشته و بدنبال آن سودای نایاب است، در هر دو جهان باقی و فانی غرق در فضای یکتایی است. و هر کسی که بدون آگاهی و روشنایی ابدی، ادعایی داشته و خود را عالم و دانا می‌داند، همانند فرد نابینایی است که بدون اطلاع از جهان بیرون لاف زده و گزافه گوی می‌کند.