عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۳۲۳

۱

آنچه نقد سینهٔ مردان بود

زآرزوی آن فلک گردان بود

۲

گر از آن یک ذره گردد آشکار

هر دو عالم تا ابد پنهان بود

۳

در گذر از کون تا تاب آوری

خود که را در کون تاب آن بود

۴

آن فلک کان در درون عاشق است

آفتاب آن رخ جانان بود

۵

گر فرو استد ز دوران این فلک

آن فلک را تا ابد دوران بود

۶

نور این خورشید اگر زایل شود

نور آن خورشید جاویدان بود

۷

زود بیند آن فلک و آن آفتاب

هر که را یک ذره نور جان بود

۸

وانکه نور جان ندارد ذره‌ای

تا بود در کار خود حیران بود

۹

چند گویی کین چنین و آن چنان

تا چنینی عمر تو تاوان بود

۱۰

کی بود پروای خلقش ذره‌ای

هر که او در کار سرگردان بود

۱۱

پای در نه راه را پایان مجوی

زانکه راه عشق بی‌پایان بود

۱۲

عشق را دردی بباید بی قرار

آن چنان دردی که بی درمان بود

۱۳

گر زند عطار بی این سر نفس

آن نفس بر جان او تاوان بود

تصاویر و صوت

دیوان عطار به اهتمام و تصحیح تقی تفضلی - فرید الدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۳۵۰
منتخب اشعار شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری (غزلیات، قصاید، منطق الطیر، مصیبت نامه، الهی نامه، اسرار نامه، خسرو نامه، مختار نامه) به اهتمام و تصحیح دکتر تقی تفضلی - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۱۳۲
دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۳۳۰

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۱/۱۷ - ۰۹:۱۸:۲۰
پای در نه، راه را پایان مجویزانکه راه عشق بی‌پایان بود ......کوهستان!وقتی صعود می کنیهر جا شیبِ مسیر تند تره، بهش نزدیکتری!تو اوج سربالایی، جایی که به سختی صعود می کنی، دیگه در آغوششی!! عجبا که وصال، در انتهای راه نیست، ... در دلِ راهه!مقصد، خودِ راهه ...