عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۳۲۸

۱

زلف تو که فتنهٔ جهان بود

جانم بربود و جای آن بود

۲

هر دل که زعشق تو خبر یافت

صد جانش به رایگان گران بود

۳

مرده‌دل آن کسی که او را

در عشق تو زندگی به جان بود

۴

گفتم دل خویش خون کنم من

کز دست دلم بسی زیان بود

۵

ناگاه کشیده داشت دستم

چون پای غم تو در میان بود

۶

گر من دادم امان دلم را

دل را ز غم تو کی امان بود

۷

گفتم که دهان تو ببینم

خود از دهنت که را نشان بود

۸

هرگز نرسید هیچ جایی

آن را که غم چنان دهان بود

۹

گفتی که چگونه‌ای تو بی‌من

دانی تو که بی‌تو چون توان بود

۱۰

ز آنروز که یک زمانت دیدم

صد ساله غمم به یک زمان بود

۱۱

بر خاک درت نشسته عطار

تا بود ز عشق جان فشان بود

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۳۳۳

نظرات