
عطار
غزل شمارهٔ ۳۳۴
۱
با لب لعلت سخن در جان رود
با سر زلف تو در ایمان رود
۲
عقل چون شرح لب تو بشنود
پیش لعلت از بن دندان رود
۳
هر که او سرسبزی خط تو دید
چون قلم سر بر خط فرمان رود
۴
چون ببیند پستهٔ خط فستقیت
در خط تو با دل بریان رود
۵
آنچه رویت را رود در نیکویی
میندانم تا فلک را آن رود
۶
چون شود خورشید رویت آشکار
ماه زیر میغ در پنهان رود
۷
هر که روی همچو خورشید تو دید
گر همه چرخ است سرگردان رود
۸
هست جان عطار را شیرین از آنک
شرح آن لب بر زبان جان رود
تصاویر و صوت




نظرات