عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۳۸۱

۱

دوش آمد و ز مسجدم اندر کران کشید

مویم گرفت و در صف دردی کشان کشید

۲

مستم بکرد و گرد جهانم به تک بتاخت

تا نفس خوار خواری هر خاکدان کشید

۳

هر جزو من مشاهده تیغی دگر بخورد

هر عضو من معاینه کوهی گران کشید

۴

گفتار خویش بگذر اگر می‌توان گذشت

یعنی بلای من کش اگر می‌توان کشید

۵

گفتم هزار جان گرامی فدای تو

از حکم تو چگونه توانم عنان کشید

۶

چون جان من به قوت او مرد کار شد

از هرچه کرد عاقبتش بر کران کشید

۷

در بی نشانیم بنشاند و مرا بسوخت

وانگه به گرد من رقمی بی نشان کشید

۸

عمری در آن میانه چو بودم به نیستی

خوش خوش از آن میانه مرا در میان کشید

۹

چون چشم باز کرد و دل خویش را بدید

سر بر خطش نهاد و خطی بر جهان کشید

۱۰

بس آه پرده‌سوز که از قعر دل بزد

بس نعرهٔ عجیب که از مغز جان کشید

۱۱

پایان کار دل چو نگه کرد نیک نیک

دلدار کرده بود، نه دل آنچه آن کشید

۱۲

عطار آشکار از آن دید نور عشق

کان دلفروز سرمهٔ عشقش نهان کشید

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۳۶۶
دیوان عطار نیشابوری (قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات و فتوت نامه) حواشی و تعلیقات م. درویش - فریدالدین عطار نیشابوری - تصویر ۳۷۳
منتخب اشعار شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری (غزلیات، قصاید، منطق الطیر، مصیبت نامه، الهی نامه، اسرار نامه، خسرو نامه، مختار نامه) به اهتمام و تصحیح دکتر تقی تفضلی - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۱۴۲

نظرات

user_image
آذرخش
۱۳۹۸/۰۹/۱۲ - ۱۵:۳۷:۴۷
بیت چهارم باید “گفتا ز خویش بگذر اگر...”باید باشد نه “گفتار خویش با درود آذرخش