
عطار
غزل شمارهٔ ۳۸۶
۱
اگر خورشید خواهی سایه بگذار
چو مادر هست شیر دایه بگذار
۲
چو با خورشید همتک میتوان شد
ز پس در تک زدن چون سایه بگذار
۳
چو همسایه است با جان تو جانان
بده جان و حق همسایه بگذار
۴
تو را سرمایهٔ هستی بلایی است
زیانت سود کن سرمایه بگذار
۵
چو مردان جوشن و شمشیر برگیر
نهای آخر چو زن پیرایه بگذار
۶
فلک طشت است و اختر خایه در طشت
خیال علم طشت و خایه بگذار
۷
فروتر پایهٔ تو عرش اعلاست
تو برتر رو فروتر پایه بگذار
۸
فرید از مایهٔ هستی جدا شد
تو هم مردی شو و این مایه بگذار
تصاویر و صوت

نظرات