
عطار
غزل شمارهٔ ۳۹۰
۱
ای عشق تو کیمیای اسرار
سیمرغ هوای تو جگرخوار
۲
سودای تو بحر آتشین موج
اندوه تو ابر تند خونبار
۳
در پرتو آفتاب رویت
خورشید سپهر ذره کردار
۴
یک موی ز زلف کافر تو
غارتگر صد هزار دیندار
۵
چون زلف به ناز برفشانی
صد خرقه بدل شود به زنار
۶
آنجا که سخن رود ز زلفت
چه کفر و چه دین چه تخت و چه دار
۷
تا بنشستی به دلربایی
برخاست قیامتی به یکبار
۸
آن شد که ز وصل تو زدم لاف
اکنون من و پشت دست و دیوار
۹
در عشق تو کار خویش هر روز
از سر گیرم زهی سر و کار
۱۰
دستی بر نه که دور از تو
چون باد ز دست رفت عطار
تصاویر و صوت


نظرات