عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۳۹۱

۱

در عشق تو گم شدم به یکبار

سرگشته همی دوم فلک‌وار

۲

گر نقطهٔ دل به جای بودی

سرگشته نبودمی چو پرگار

۳

دل رفت ز دست و جان برآن است

کز پی برود زهی سر و کار

۴

ای ساقی آفتاب پیکر

بر جانم ریز جام خون‌خوار

۵

خون جگرم به جام بفروش

کز جانم جام را خریدار

۶

جامی پر کن نه بیش و نه کم

زیرا که نه مستم و نه هشیار

۷

در پای فتادم از تحیر

در دست تحیرم به مگذار

۸

جامی دارم که در حقیقت

انکار نمی‌کند ز اقرار

۹

نفسی دارم که از جهالت

اقرار نمی‌دهد ز انکار

۱۰

می‌نتوان بود بیش ازین نیز

در صحبت نفس و جان گرفتار

۱۱

تا چند خورم ز نفس و جان خون

تا کی باشم به زاری زار

۱۲

درماندهٔ این وجود خویشم

پاکم به عدم رسان به یکبار

۱۳

چون با عدمم نمی‌رسانی

از روی وجود پرده بردار

۱۴

تا کشف شود در آن وجودم

اسرار دو کون و علم اسرار

۱۵

من نعره‌زنان چو مرغ در دام

بیرون جهم از مضیق پندار

۱۶

هرگاه که این میسرم شد

پر مشک شود جهان ز عطار

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۳۷۳
دیوان غزلیات و قصاید عطار به کوشش دکتر تقی تفضلی - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۳۶۴
دیوان عطار نیشابوری (قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات و فتوت نامه) حواشی و تعلیقات م. درویش - فریدالدین عطار نیشابوری - تصویر ۳۸۳

نظرات

user_image
محسن رضایی
۱۴۰۳/۰۱/۱۷ - ۱۵:۵۳:۵۵
با سلام این شعر هم مثل بقیه شعرهای عطار بسیار زیبا و حکیمانه بود