
عطار
غزل شمارهٔ ۳۹۴
۱
ای در درون جانم و جان از تو بی خبر
وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر
۲
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی دل و جان از تو بی خبر
۳
ای عقل پیر و بخت جوان گرد راه تو
پیر از تو بی نشان و جوان از تو بی خبر
۴
نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب
نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر
۵
از تو خبر به نام و نشان است خلق را
وآنگه همه به نام و نشان از تو بی خبر
۶
جویندگان جوهر دریای کنه تو
در وادی یقین و گمان از تو بی خبر
۷
چون بی خبر بود مگس از پر جبرئیل
از تو خبر دهند و چنان از تو بی خبر
۸
شرح و بیان تو چه کنم زانکه تا ابد
شرح از تو عاجز است و بیان از تو بی خبر
۹
عطار اگرچه نعرهٔ عشق تو میزند
هستند جمله نعرهزنان از تو بی خبر
تصاویر و صوت





نظرات
محمد
محمد
یزدانی
مهرزاد
ایران نژاد
مصطفی
سلیمی
مجید
منتقد
ناشناخته
زاهد مجیدی
مسعود
محمود
فاطمه
میثم.ط
خیام عباسی
یوسف شیردلپور
حسین سعادت نیا