
عطار
غزل شمارهٔ ۴۱۵
۱
آفتاب عاشقان روی تو بس
قبلهٔ سرگشتگان کوی تو بس
۲
ترکتاز هر دو عالم را به حکم
یک گره از زلف هندوی تو بس
۳
آب حیوان را برای قوت جان
یک شکر از درج لولوی تو بس
۴
جملهٔ عشاق را سرمایهها
طاق آوردن ز ابروی تو بس
۵
صد سپاه عقل پیش اندیش را
یک خدنگ از جزع جادوی تو بس
۶
شیرمردان را شکار آموختن
از خیال چشم آهوی تو بس
۷
آنکه او بر باد خواهد داد دل
یک وزیدن بادش از سوی تو بس
۸
در ره تاریک زلفت عقل را
روشنی یک ذره از روی تو بس
۹
درگذشتم از سر هر دو جهان
زانکه ما را یک سر موی تو بس
۱۰
گر ز عطارت بدی دیدی بپوش
عذر خواهش روی نیکوی تو بس
تصاویر و صوت


نظرات