عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۴۱۶

۱

در عشق روی او ز حدوث و قدم مپرس

گر مرد عاشقی ز وجود و عدم مپرس

۲

مردانه بگذر از ازل و از ابد تمام

کم گوی از ازل ز ابد نیز هم مپرس

۳

زین چار رکن چون بگذشتی حرم ببین

وانگاه دیده برکن و نیز از حرم مپرس

۴

آنجا که نیست هستی توحید، هیچ نیست

زانجای درگذر به دمی و ز دم مپرس

۵

لوح و قلم به قطع دماغ و زبان توست

لوح و قلم بدان و ز لوح و قلم مپرس

۶

کرسی است سینهٔ تو و عرش است دل درو

وین هر دو نیست جز رقمی وز رقم مپرس

۷

چون تو بدین مقام رسیدی دگر مباش

گم گرد در فنا و دگر بیش و کم مپرس

۸

یک ذره سایه باش تو اینجا در آفتاب

اینجا چو تو نه‌ای تو ز شادی و غم مپرس

۹

هر چیز کان تو فهم کنی آن همه تویی

پس تا که تو تویی ز حدوث و قدم مپرس

۱۰

عطار اگر رسیدی اینجایگاه تو

در لذت حقیقت خود از الم مپرس

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۳۸۹
دیوان عطار نیشابوری (قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات و فتوت نامه) حواشی و تعلیقات م. درویش - فریدالدین عطار نیشابوری - تصویر ۴۰۳

نظرات

user_image
@daroon_shenasi
۱۴۰۰/۰۲/۲۶ - ۰۷:۲۰:۲۷
در بیت آخر صحبت از جایگاه می کنه. این جایگاهی است که انسان به تمام حقیقت وجود خودش پی برده و از تمام حقیقت وجودی خودش لذت می بره. در کل این غزل صحبت از رسیدن به این جایگاه میکنه برای کسی که یک قدم عقب تر از این جایگاه قرار داره و می خواد به این جایگاه ورود کنه. 
user_image
محمد مهدی فتح اللهی
۱۴۰۳/۰۶/۱۴ - ۰۲:۱۵:۰۲
بیت به بیت،مرحله های شناخت و به حقیقت رسیدن بنی آدم،بالا تر میرود. لطفا،لطفا این غزل را با دقت بخوانید .