
عطار
غزل شمارهٔ ۴۲
۱
آنکه چندین نقش ازو برخاسته است
یارب او در پرده چون آراسته است
۲
چون ز پرده دم به دم می تافته است
هر دو عالم دم به دم میکاسته است
۳
چون شود یک ره ز پرده آشکار
تو یقین دان کان قیامت خاسته است
۴
محو گردد در قیامت زان جمال
هر که نقشی در جهان پیراسته است
۵
ذرهای معشوق کی آید پدید
چون دو عالم پر زر و پر خواسته است
۶
در قیامت سوی خود کس ننگرد
چون جمال آن چنان آراسته است
۷
ذرهای گشت است ظاهر زان جمال
شور از هر دو جهان برخاسته است
۸
ای فرید اینجا چه خواهی کار و بار
راه تو نادانی و ناخواسته است
تصاویر و صوت

نظرات
جعفر مصباح