عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۴۲۳

۱

دستم نرسد به زلف چون شستش

در پای از آن فتادم از دستش

۲

گر مرغ هوای او شوم شاید

صد دام معنبر است در شستش

۳

از لب ندهد میی و می‌داند

مخموری من ز نرگس مستش

۴

بیچاره دلم که چشم مست او

صد توبه به یک کرشمه بشکستش

۵

بشکفت گل رخش به زیبایی

غنچه ز میان جان کمر بستش

۶

از بس که بریخت مشک از زلفش

چون خاک به زیر پای شد پستش

۷

چون بود بتی چنان که در عالم

بپرستندش که جای آن هستش

۸

یک یک سر موی من همی گوید

رویش بنگر که گفت مپرستش

۹

نی نی که نقاب بر نمی‌دارد

تا سجده نمی‌کنند پیوستش

۱۰

عطار دلی که داشت در عشقش

برخاست اومید و نیست بنشستش

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۳۹۳

نظرات