
عطار
غزل شمارهٔ ۴۳۵
۱
میشد سر زلف در زمین کش
چون شرح دهم تو را که آن خوش
۲
از تیزی و تازگی که او بود
گویی همه آب بود و آتش
۳
پر کرده ز چشم نرگسینش
از تیر جفا هزار ترکش
۴
زیر قدشم هزار مشتاق
از مردم دیده کرده مفرش
۵
جان همه کاملان ز زلفش
همچون سر زلف او مشوش
۶
روی همه عاشقان ز عشقش
از خون جگر شده منقش
۷
گل چهره و گل فشان و گل بوی
مه طلعت و مه جبین و مهوش
۸
صد تشنه ز خون دیده سیراب
از دشنهٔ چشم آن پریوش
۹
گه دل گه جان خروش میکرد
کای غالیه زلف زلف برکش
۱۰
عطار ز زلف دلکش او
تا حشر فتاده در کشاکش
تصاویر و صوت


نظرات
مازیار
سید محسن
Fatemeh Yousefian
Fatemeh Yousefian