
عطار
غزل شمارهٔ ۴۴۰
۱
ای دل ز جفای یار مندیش
در نه قدم و ز کار مندیش
۲
جویندهٔ در ز جان نترسد
گل میطلبی ز خار مندیش
۳
با پنجهٔ شیر پنجه میزن
از کام و دهان مار مندیش
۴
مردانه به کوی یار درشو
از خنجر هر عیار مندیش
۵
گر نیل وصال یار باید
از گفتن ننگ و عار مندیش
۶
چون با تو بود عنایت یار
گر خصم بود هزار مندیش
۷
چون یافتهای جمال او را
از گشتن سنگسار مندیش
۸
منصور تویی بزن اناالحق
تسلیم شو و ز دار مندیش
۹
عطار تویی چو ماه و خورشید
در تاب زهر غبار مندیش
تصاویر و صوت



نظرات