
عطار
غزل شمارهٔ ۴۶۳
۱
خط مکش در وفا کزآن توام
فتنهٔ خط دلستان توام
۲
بی تو با چشم خون فشان همه شب
در غم لعل درفشان توام
۳
از دهانت چو گوش را خبر است
من چرا چشم بر دهان توام
۴
از تو تا برکنار ماند دلم
بی تو چون موی از میان توام
۵
نیم جان داشتم غم تو بسوخت
گر کنون زندهام به جان توام
۶
روی خود ز آستین مپوش که من
روی بر خاک آستان توام
۷
می ندانم من سبکدل هیچ
تا چرا رایگان گران توام
۸
کینهگیری ز من نکو نبود
چون تو دانی که مهربان توام
۹
چون زنم در هوای تو پر و بال
که نه من مرغ آشیان توام
۱۰
همچو عطار مانده باده به دست
کمترین سگ ز چاکران توام
تصاویر و صوت


نظرات