
عطار
غزل شمارهٔ ۴۶۹
۱
من شراب از ساغر جان خوردهام
نقل او از دست رضوان خوردهام
۲
گوییا وقت سحر از دست خضر
جام جم پر آب حیوان خوردهام
۳
لب فرو بستم تو میدان کین شراب
با حریفی آب دندان خوردهام
۴
تو مخور زنهار ازین می تا تویی
زانکه من زنهار با جان خوردهام
۵
چون تویی تو نماند آنگهی
نعرهزن زان می که من زان خوردهام
۶
چون دریغ آمد به خویشم این شراب
لاجرم از خویش پنهان خوردهام
۷
بر فراز عرش باز اشهبم
زقهها از دست سلطان خوردهام
۸
دل چو در انگشت رحمان داشتم
شیر از انگشت رحمان خوردهام
۹
در فرح زانم که همچون غنچه من
این قدح سر در گریبان خوردهام
۱۰
این زمان عطار گر نوشد شراب
زیبدش چون زهر هجران خوردهام
تصاویر و صوت

نظرات
سید محسن