
عطار
غزل شمارهٔ ۴۷
۱
تا که عشق تو حاصل افتادست
کار ما سخت مشکل افتادست
۲
آب از دیدهها از آن باریم
کاتش عشق در دل افتادست
۳
در ازل پیش از آفرینش جسم
جان به عشق تو مایل افتادست
۴
جان نه تنهاست عاشق رویت
پای دل نیز در گل افتادست
۵
سالکان یقین روی تو را
بارگاه تو منزل افتادست
۶
من رسیدم به وصل بی وصفت
عقل را رای باطل افتادست
۷
کس نگوید که این چرا وز چیست
زانکه این سر مشکل افتادست
۸
فتنه عطار در جهان افکند
چاه، ماروت بابل افتادست
۹
دل عطار بر دلت مثلی
مرغکی نیم بسمل افتادست
تصاویر و صوت




نظرات