
عطار
غزل شمارهٔ ۴۷۴
۱
ای برده به آبروی آبم
وز نرگس نیم خواب خوابم
۲
تا روی چو ماه تو بدیدم
افتاده چو ماهیی ز آبم
۳
چون شد خط سبز تو پدیدار
بر زرده نشست آفتابم
۴
هرگه که به خون خطی نویسی
من سر ز خط تو برنتابم
۵
هرگه که حدیث وصل گویم
دل خون گردد ز اضطرابم
۶
از بی نمکی و بی قراری
در سیخ جهد که من کبابم
۷
وصلت نرسد به دل که از دل
تا با جانم خبر نیابم
۸
من خاک توام تو گنج حسنی
بنمای رخ از دل خرابم
۹
در پای فتادهام چو زلفت
زین بیش چو زلف خود متابم
۱۰
عطار ز دست شد به یکبار
وقت است که کم کنی عذابم
تصاویر و صوت


نظرات