عطار
غزل شمارهٔ ۴۹۲
۱
ای عشق تو پیشوای دردم
وی درد تو هر زمان و هر دم
۲
آیینهٔ عارضت سیه شد
کز حد بگذشت آه سردم
۳
یک لحظه بر من آی آخر
تا کی داری ز خویش فردم
۴
تا من خط سبز تو ببینم
تو درنگری به روی زردم
۵
گر کار دلم ز دست بگذشت
تا در خطر هزار دردم
۶
گو بگذر از آنکه شست زلفت
دست آویز است و پایمردم
۷
گفتی بگریز و ترک من گیر
کاورد ز خاکی تو گردم
۸
گویی من مستمند مسکین
خونی کردم که آن نکردم
۹
خونم به مریز از آنکه بس زود
من بی تو بسی به خون بگردم
۱۰
خونم بخوری و نیست یک شب
تا از تو هزار خون نخوردم
۱۱
کو سوخته‌تر کسی ز عطار
یک سوخته نیست هم نبردم
تصاویر و صوت
نظرات