
عطار
غزل شمارهٔ ۴۹۶
۱
گم شدم در خود نمیدانم کجا پیدا شدم
شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم
۲
سایهای بودم از اول بر زمین افتاده خوار
راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم
۳
زآمدن بس بینشانم وز شدن بس بیخبر
گوییا یکدم برآمد کامدم من یا شدم
۴
میمپرس از من سخن زیرا که چون پروانهای
در فروغ شمع روی دوست ناپروا شدم
۵
در ره عشقش چو دانش باید و بیدانشی
لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم
۶
چون همه تن دیده میبایست بود و کور گشت
این عجایب بین که چون بینا و نابینا شدم
۷
خاک بر فرقم اگر یک ذره دارم آگهی
تا کجاست آنجا که من سرگشتهدل آنجا شدم
۸
چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهان
من ز تأثیر دل او بیدل و شیدا شدم
تصاویر و صوت


نظرات
وحید
زهره صادقی
امیرعباس
حسین
nabavar
مرتضی یعقوبی
علی ساکان
نسترن محمودی
فرادست
امیرحسین شیرخانی
یوسف شیردلپور