
عطار
غزل شمارهٔ ۵
۱
سوختی جانم چه میسازی مرا
بر سر افتادم چه میتازی مرا
۲
در رهت افتادهام بر بوی آنک
بوک بر گیری و بنوازی مرا
۳
لیک میترسم که هرگز تا ابد
بر نخیزم گر بیندازی مرا
۴
بندهٔ بیچاره گر میبایدت
آمدم تا چارهای سازی مرا
۵
چون شدم پروانهٔ شمع رخت
همچو شمعی چند بگدازی مرا
۶
گرچه با جان نیست بازی درپذیر
همچو پروانه به جانبازی مرا
۷
تو تمامی من نمیخواهم وجود
وین نمیباید به انبازی مرا
۸
سر چو شمعم بازبر یکبارگی
تا کی از ننگ سرافرازی مرا
۹
دوش وصلت نیم شب در خواب خوش
کرد هم خلوت به دمسازی مرا
۱۰
تا که بر هم زد وصالت غمزهای
کرد صبح آغاز غمازی مرا
۱۱
چو ز تو آواز میندهد فرید
تا دهی قرب هم آوازی مرا
تصاویر و صوت


نظرات
نادر..