عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۵۰۴

۱

تا بر رخ تو نظر فکندم

بنیاد وجود برفکندم

۲

مرغی بودم به دست سلطان

از دست تو بال و پر فکندم

۳

هرچیز که داشتم تر و خشک

از اشک به آب در فکندم

۴

دل سوخته بر بلا نهادم

جان شیفته برخطر فکندم

۵

تا خاک در تو تاج کردم

بر خاک تو تاج در فکندم

۶

تا ناوک غمزهٔ تو دیدم

از ناوک تو سپر فکندم

۷

خود را چو قلم ز عشق خطت

هر روز هزار سر فکندم

۸

تا من سخن رخ تو گفتم

بس تاب که در قمر فکندم

۹

تا من صفت لب تو کردم

بس سوز که در شکر فکندم

۱۰

بی خوشهٔ زلفت آتشی صعب

در خرمن خشک و تر فکندم

۱۱

از حلقهٔ آسمان قمر را

بی چهرهٔ تو به در فکندم

۱۲

همتای تو در جهان ندیدم

چندان که همی نظر فکندم

۱۳

با چهره و با سرشک عطار

عمری است که سیم و زر فکندم

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۴۴۱

نظرات