
عطار
غزل شمارهٔ ۵۱۶
۱
جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم
خون دلم چه ریزی چون دل دگر ندارم
۲
در زاری و نزاری چون زیر چنگ زارم
زاری مرا تمام است چون زور و زر ندارم
۳
روزی گرم بخوانی از بس که شاد گردم
گر ره بود بر آتش بیم خطر ندارم
۴
گر پردههای عالم در پیش چشم داری
گر چشم دارم آخر چشم از تو بر ندارم
۵
در پیش بارگاهت از دور بازماندم
کز بیم دور باشت روی گذر ندارم
۶
نه نه تو شمع جانی پروانهٔ توام من
زان با تو پر زنم من کز تو خبر ندارم
۷
عالم پر است از تو غایب منم ز غفلت
تو حاضری ولیکن من آن نظر ندارم
۸
عطار در هوایت پر سوخت از غم تو
پرواز چون نمایم چون هیچ پر ندارم
تصاویر و صوت




نظرات
yaser
طائل
احمدرضا
بابک
مهدی
بابک
yaser
پویا حمیدی
بابک چندم
..
امیر م
احمد
بهارعلی
سید محسن
محسن جهان
یوسف شیردلپور