
عطار
غزل شمارهٔ ۵۳۰
۱
ترک قلندر من دوش درآمد از درم
بوسه گشاد بر لبم تنگ کشید در برم
۲
در لب لعل ترک من آب حیات خضر بود
لب چو نهاد بر لبم گفتم خضر دیگرم
۳
بوسه چو داد ترک من هندوی او شدم به جان
چون که بدیدم هم سزا نیز بداد شکرم
۴
من به میان این طرف اشکفشان شدم چو شمع
از سر آنکه خیره شد از سر ناز دلبرم
۵
من چو چشیدم آن شکر دل ز کمال لطف او
برد گمان که شد مگر ملک جهان میسرم
۶
گرچه جفای او بسی برد فرید بعد ازین
گرچه جفا کند بسی من ز وفاش نگذرم
تصاویر و صوت

نظرات