
عطار
غزل شمارهٔ ۵۴۵
۱
ای عشق تو قبلهٔ قبولم
کرده غم تو ز جان ملولم
۲
خورشید رخت بتافت یک روز
تا کرد چو ذرهٔ عجولم
۳
میتافت پیاپی و دمادم
تا خواست فکند در حلولم
۴
چون نیک نگاه کردم آن روز
بنمود جمال در افولم
۵
میگفت به صد زبان که از من
بگریز که من نه از اصولم
۶
کافر گردی علی الحقیقه
در حال اگر کنی قبولم
۷
اکنون من بی قرار از آن روز
دل شیفتهتر ز بوهلولم
۸
در گرد تو کی رسم که پیوست
در صحبت خود ندیم غولم
۹
آنجا که بزرگی تو باشد
من خفته کدام بوالفضولم
۱۰
ای کاش که بعد ازین همه عمر
ممکن بودی دمی وصولم
۱۱
چه جای حلولیان طاغی است
زین پس من و سنت رسولم
۱۲
عطار به ترک جان بگوید
گر شرح دهی چنین فصولم
تصاویر و صوت


نظرات