
عطار
غزل شمارهٔ ۵۵۸
۱
چون نام تو بر زبان برانم
صد میل به یک زمان برانم
۲
بر نام تو در میان خشکی
کشتی روان روان برانم
۳
زین دریاها که پیش دارم
صد سیل ز دیدگان برانم
۴
از نام تو کشتیی بسازم
وآن کشتی را چنان برانم
۵
کز قوت آن روش به یک دم
کام دل جاودان برانم
۶
رخش فلکی به زین درآرم
بس گرد همه جهان برانم
۷
اسب از سه صف زمان بتازم
وز شش جهت مکان برانم
۸
در هر قدمی ز راه سیلی
از دیدهٔ خونفشان برانم
۹
وین ملک که گشت ملک عطار
در عالم بی نشان برانم
تصاویر و صوت


نظرات