
عطار
غزل شمارهٔ ۵۸۰
۱
به دریایی در افتادم که پایانش نمیبینم
به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمیبینم
۲
در این دریا یکی در است و ما مشتاق در او
ولی کس کو که در جوید که جویانش نمیبینم
۳
چه جویم بیش ازین گنجی که سر آن نمیدانم
چه پویم بیش ازین راهی که پایانش نمیبینم
۴
درین ره کوی مه رویی است خلقی در طلب پویان
ولیک این کوی چون یابم که پیشانش نمیبینم
۵
به خون جان من جانان ندانم دست آلاید
که او بس فارغ است از ما سر آنش نمیبینم
۶
دلا بیزار شو از جان اگر جانان همی خواهی
که هر کو شمع جان جوید غم جانش نمیبینم
۷
برو عطار بیرون آی با جانان به جان بازی
که هر کو جان درو بازد پشیمانش نمیبینم
تصاویر و صوت



نظرات
ناشناس
میثم
علیرضا محدثی
کسرا
سیاوش
پاسخ به دوست عزیز جناب علیرضا محدثی. مصرع اول از بیت دوم به این صورت خوانده میشود:در این دریا یکی دُرّ است و ما مشتاقِ دُرِّ او . . .
حمیدرضا
فرزاد بصیری